سبک زندگی حسینی- آیا ما هم مثل حضرت زینب مصائب خود در راه دین خدا را زیبا می بینیم؟
در اربعین حسین کارنامه خود را ببینیم با میراث حسین چه کردیم؟
حضرت زینب سلام الله علیها در کاخ یزید؛ برای نشان دادن اوج شکست یزید و پیروزی خون بر شمشیر و نشان دادن صف حقّ و باطل؛ در پاسخ یزید که گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد؛ فرمود: "ما رایت الاّ جمیلا من چیزی جز زیبایی نمی بینم."
حضرت زینب داغ برادری را دیده که از شدت محبّت برادر و خواهر به هم؛ تاب دوری هم را نداشتند و بعد از عروسی حضرت زینب؛ سه روز از هم دور شدند و همدیگر را ندیدند؛ حضرت زینب در منزل شوهر غمگین و گریان بود و ابا عبدالله الحسین در منزل خود. تا شهادت امام حسین علیه السلام فاصله و دوری نداشتند؛ اما بعد از عاشورا همین زینب داغ همین برادر را دید؛ داغ عباسش را دید که وقتی در کربلا شهید شد؛ ابا عبدالله فرمود "الان کمرم شکست" داغ یادگار حسن و حسین اش را دید؛ داغ جوانان بنی هاشم را دید. قاسم و علی اکبر و رقیه میوه دل حضرت زینب بود. داغ بی حرمتی به حریم پیامبر و علی را دید. داغ اسیری و آتش زدن خیمه اهل بیت پیامبر و علی و حسینش را دید. وقتی خیمه ها را آتش زدند از داغ برادر نگفت؛ گفت "واحرمتا" حرمت اهل بیت پیامبر را شکستند.
در مجلس یزید با آن همه مصیبت و داغ دل؛ چنان کوبنده حرف زد که گویی علی مرتضی مسلمان نمایان را نهیب می زند. به یزید گفتند اگر همین طور ادامه دهد؛ تخت و حکومت تو را از بین می برد. احدی جرأت و توان ساکت کردن دختر علی و فاطمه زهرا که همچون شیر می غرید و حکومت یزید را رسوا می کرد؛ نداشت. از این رو؛ تنها راه نجات یزید از رسوایی و شکست مجدد با سخنرانی یک شیرزن در بند؛ اهانت به سر امام حسین بود که وقتی چوب خیزران را به لب تشنه سیدالشهداء زدند؛ ناله حضرت زینب بلند شد و یزیدیان از تیغ زبان زینب رها شدند.
هرچند آنچه لازم بود گفت و نشنیدند؛ هر چند همه را به گریه انداخت. لقمه های حرام گوش ها را کر کرده بود.
زینب سلام الله علیها در بند یزید ملعون هم همه چیز را زیبا می دید؛ چون؛ قیام امام زمانش جز برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امّت جدّش دلیل دیگری نداشت.
روز اربعین در مسیر بازگرداندن اسراء از شام به مدینه؛ اهل بیت پیامبر را از کنار جنازه شهداء عبور دادند و داغ شان را تازه کردند. همه باز گریه و ناله سر دادند امّا همگی پیروز و سربلند و فاتح جنگ حق و باطل بودند و باز ذرّه ای از ایمان خود دست نکشیدند و همچنان یار امام زمان شان بودند.
او در حال یاری امام زمانش این همه داغ کمرشکن را زیبا دید. آنقدر داغ ها سنگین بود که وقتی به منزل خود رسید و همسرش جعفراو را دید نشاخت و پرسید آیا تو زینب منی؟ چون کمر زینب خم شده بود؛ چون پیر شده بود. اگر داغ برادر توانست کمرش را خم کند؛ اماّ این همه داغ نتوانست اراده و ایمانش را ذره ای کم کند. او با این همه داغ؛ قهرمان کربلا شد. رسالت امامش را انجام داد. با این همه داغ؛ پرستار و یار امام زمانش امام حسن مجتبی علیه السلام شد تا به سلامت بازگشت.
حال؛ اسلام از مسیر این همه داغ دل ها به دست ما رسیده؛ با میراث حسین چه کردیم؟
اکنون چند بار با قبول تبعات و گرفتاری در امور دنیای خود؛ امر به معروف و نهی از منکر کرده و به تأسی از قهرمان کربلا همه زخم ها را زیبا دیده ایم؟
تاکنون؛ چند بار و چقدر در راه یاری دین مان؛ گرفتاری و تبعات مسلمان بودن مان را پذیرفته و به تأسی از قهرمان کربلا؛ آنها را زیبا دیده و کنار نکشیدیم؟
تاکنون؛ چند بار و چقدر با دوستان حسین دوست و با دشمنان حسین دشمن بوده و به تأسی از قهرمان کربلا ذره ای کوتاه نیامدیم.
تاکنون بعد از گفتن لبّیک اللهم لبّیک و لبّیک یا حسین و لبّیک یا مهدی؛ با میراث علی و حسین چه کردیم؟ آنها خون و خون دل دادند تا اسلام بماند. ما هم حاضریم خون و خون دل بدهیم تا اسلام بماند؟
روز اربعین حسین و پایان اسارت زینب و حریم پیامبر خدا؛ چه پیمانی با خدا می بندی تا مرهم دل اهل بیت و حسین و زینب باشی؟
برای روزی که شاهد و حاکم یکی است؛ و حضرت علی و فاطمه و حسین و عباس و زینب را می آورند تا بگوئیم با میراث آنها چه کردیم؟
روز اربعین جوابی برای باقی عمرت پیدا کن .
اسلام علیک یا ابا عبدالله