خاطرات وعنایاتی از علی بن موسی الرضا علیه السلام
*برای تحصیل حوزوی از شهری دور بدون هیچ امکاناتی به تنهایی راهی مشهد شدم.ازاولِ؛هدفم ماندن در مشهد وجوار امام رضا علیه السلام بود.قبلا به مشهد نیامده بودم.اولین باربرای امتحان حوزه رفتم و به راحتی قبول شدم. درمصاحبه و بعد ازآن که مسئولین حوزه از هدفم خبر نداشتن و مکرر می گفتن حتما شهریور بیا؛چون دانشجو هم بودم فکر می کردند ممکنه نیام. شهریور بین راه وقتی به سه راهی ورود به مشهد رسیدم؛ وطنم را به مشهد عوض کردم؛ازخدا چیزی خواستم که مفهوم ومصداقش را بعد از۲۰ سال فهمیدم. از خدا خواستم خودش منو تربیت کنه منم تا زنده ام اسلام را تبلیغ می کنم و تمام عمرم را خدمت می کنم. تلاش کردم به قولم عمل کنم ولی بعد از ۱۵ سال تحصیل و تبلیغ معلوم شد؛ مفهوم و مصداق این جمله و نحوه تربیت خدا را نمی دانستم .مسیر خیلی سخت و امتحانات خدا پای کار برای اثبات قول و عمل سخت تر. بعد از 28 سال با گذراندن امتحانات سخت و کمرشکن و تحمّل از دست دادن ها و... به عنوان مبلّغ و... به همان شهر به امامزاده ای نزدیک